وقف، از چشمانداز نشانهشناسی
چکیده:
وقف از چشمانداز نشانهشناسی، سخنان بسیاری برای گفتن دارد که در این مقاله به شش نشانه بسنده شده است. ارتباز این نشانهها با وقف، از نوع ارتباط آیینه با اشیاء است؛
آنچنان که آیینه، ما را به خود نشان میدهد، وقف نیز تاریخ و چگونگی رفتارها و فرهنگ پیشینیان ما را برای ما، و ما را برای آیندگان مینمایاند. نشانههایی که در این نوشتار کوتاه به آنها اشاره میشود، به این قرار است:
1. ایمان به آخرت؛
2. امید به آینده و اعتماد به فضل الهی؛
3. سنجة اخلاق و ترازوی نوعدوستی؛
4. علمگرایی؛
5. رونق اقتصادی؛
6. آزمون تعهد دینی و پایبندی به قانون.
اما به حتم، نشانهها و علایمی دیگری نیز در وقف وجود دارد که گفتوگو دربارة آنها را باید به قلمها و تحقیقات دیگر سپرد.
کلیدواژهها: وقف، نشانهشناسی، آخرتگرایی، اقتصاد، تعهد دینی، آزمونهای تاریخی، آسیبشناسی جامعه.
مقدمه:
دانش نشانهشناسی(Semiotics/Semiology)، یکی از هموارترین راهها برای شناخت پدیدههای انسانی و اجتماعی است. این دانش مدرن، از رهگذر نشانهها، پدیدههای نوپیدا و کهن را به مطالعه میگیرد و از بیرون به آنها نظر میافکند.نشانهها، سخنگویان خاموش و آیینهداران چابکاند و در آشکارسازی ناپیداها دستی توانا دارند. نشانهشناسی، رویکردی روششناختی در بررسی موضوعات مختلف است؛ موضوعاتی که از متون ادبی و اسطورهها تا ارتباطات انسانی و هر پدیدهای را که ظهور و بروز عینی دارد، در بر میگیرد.
از جمله کسانی که نخستین سخنان را دربارة فن نشانهشناسی گفتهاند، میتوان افلاطون، ارسطو، فیلسوفان رواقی، قدیس آگوستین و جانلاک را نام برد. اما واژه «سمیوتیک» را نخستین بار جانلاک در اثر خود به نام رسالهای در باب فهم بشری(1690) بهکار برد.
وی سمیوتیک را در کنار فیزیک و اخلاق، جنبهای از علم میانگاشت که به ارتباط میان مفاهیم و نشانهها میپردازد و در واقع از نظر او نشانهشناسی معادل منطق بود.(ص110)
فردینان دوسوسور زبانشناس سوئیسی، و چارلز سندرس پیرس فیلسوف و منطقی امریکایی، نظام نشانهشناسی را سامان دادند و آن را به یکی از رشتههای مهم دانشگاهی تبدیل کردند. سوسور، که او را بنیانگذار زبانشناسی جدید میشناسند، در کتاب درسهایی در زبانشناسی عمومی(1916)، میگوید:
«میتوان علمی را تصور کرد که به بررسی نشانهها در دلِ زندگی اجتماعی میپردازد. این علم میتواند بخشی از روانشناسی اجتماعی و به تبع آن بخشی از روانشناسی عمومی باشد و من آن را نشانهشناسی مینامم.
به هر روی، دانش نشانهشناسی به ما میآموزد که اشیاء، رفتارها، پدیدهها و رخدادهای اجتماعی را میتوان از منظر معانی بیرونی یا مفاهیم دور، شناخت. مراد از مفاهیم دور، آن دسته از مفهومهایی است که در نگاه نخست به چشم نمیآیند،
اما با واکاوی و بازبینی جوانب مسئله، فراچنگ انسان میآیند. برای مثال، معنا و مفهوم نزدیک «ادب» پایبندی به اصول رفتاری و عمل به هنجارهای متعارف اجتماعی است.
اما ادب، نشانة توفیق یک جامعه در تربیت یکدیگر و وجود آرامش نسبی در میان مردم نیز میباشد. یعنی آنگاه که آحاد جامعهای را آراسته به ادب و تواضع و فروتنی دیدیم، میتوانیم مطمئن شویم که در آن جامعه، موفقترین شیوههای تربیتی رایج است و مردم نیز از آرامش و سلامت روانی برخوردارند.
در این تحلیل، ادبورزی را به مثابة نشانه به کار گرفتهایم و از رهگذر آن به واقعیتهای دیگری نیز پی بردهایم.
مدعای نوشتار حاضر، این است که «وقف» یکی از مهمترین نشانهها برای شناخت دین، جامعه، انسان و تاریخ یک کشور است. بدین رو وقف، به لحاظ نشانهشناسی اهمیتی والایی دارد و کمتر نشانة دیگری را میتوان یافت که به اندازة آن، گویا باشد .
و خاصیت آیینگی داشته باشد. از همین رو است که یکی از مهمترین و کارامدترین مطالعات دربارة وقف، باید از منظر نشانهشناسی مدرن (Semiotics/Semiology) باشد که متأسفانه جای آن خالی است و تا کنون همت بلندی معطوف آن نبوده است.
به گمان نویسنده، وقف، گنجینهای از نشانهها است. یعنی میتوان از رهگذر آن به شناختهایی دست یافت که شاید از راههای دیگر نتوان یا بهسختی بتوان. آنچه در زیر میآید، اشاراتی بیش نیست و بیگزاف، این موضوع را چندین کتاب باید تا از عهده برآید.
نشانههایی که میشماریم، برایندهای نشانهشناختی وقف است؛ یعنی وقف نشانة آنها است. به سخن دیگر، وقف نشانه است و اگر از منظر نشانهشناسی به آن بنگریم، میتوانیم جامعه، مردم، دین و مسیر تاریخی ملتی را بهتر بشناسیم.
و دربارة آن سخن بگوییم. وقف، پرده از اسرار درونی جوامع مختلف برمیدارد؛ آنها را بهتر و برتر میشناساند و گوشههای ناگفتة تاریخ را بازمینماید. در آیینة وقف، بخشهایی از فرهنگ، تاریخ، هویت، گرایشها و خلقیات تاریخی ما بازمیتابد که از راههای دیگر بهسختی میتوان به شناخت و درک آنها نایل شد.
به دیگر سخن، وقف از منابع مهم مردمشناسی، جامعهشناسی، تاریخپژوهی و دینشناسی تاریخی است.
نوشتار حاضر، میکوشد وقف را از این منظر بنگرد و آن را به مثابة نشانهای گویا و توانا به کار گیرد تا از چشمانداز آن، جامعة دینی را محک زند. به سخن دیگر، این مقاله پاسخی است به این سؤال مهم که «وقف، نشانة چه واقعیتهایی است؟»
اما اینکه وقف چه وام و تأثیری بر این واقعیتها دارد، سخن دیگری است که بیرون از موضوع و حوصلة این نوشتار است. از چشمانداز وقف، واقعیتهای بسیاری آشکار میشود؛ اما اینکه سبب و سرچشمة این واقعیتها چیست و کجا است، بر عهدة مطالعات تاریخی و اجتماعی و تا حدی روانشناختی است.
مثلا وجود دار و درخت بسیار در سرزمینی، نشانة خوش آب و هوایی آن است؛ اما سبب این هوای خوش و آب فراوان را باید در جایی دیگر، مانند موقعیت جغرافیایی، جست. وقف نیز، نشانة پارهای از واقعیتهای تاریخی و شماری از خصلتهای شخصیتی ما است؛
اما اینکه این واقعیتها و این خصلتها چگونه در ما و تاریخ ما جمع شدهاند، سخنی است دیگر که تحقیق آن برعهدة دانشمندان علوم انسانی است، نه وقفپژوهان.وقف، واجد نشانههای بسیاری است که از آن میان به شش نشانة مهم، در زیر اشاره میکنیم:
1. آخرتباوری عمومی
داستان وقف، داستان ایمان به خدا و آخرت است؛ زیرا مردمی که به جهان پسین ایمان نداشته باشند، تن به واگذاری اموال خود به دیگران و نیازمندان نمیدهند؛ بهویژه دیگران و نیازمندانی که به چشم خود نمیبینند.
تا بر اثر تحریک احساسات و سرریز عواطف، به کمک آنان بشتابند؛ زیر سود و فایدت وقف، بیشتر برای آیندگان است که هنوز نیامدهاند و چشم واقف آنان را ندیده است و هیچ تصوری از آنان ندارد.
و از اعتقاد راسخ، خبر میدهد. خداوند نیز در قران میفرماید: فما اوتیتم من شیء متاع الحیاه الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیراً؛(1) یعنی: «آنچه از متاع دنیا به شما دادیم، اندک است.
و آنچه نزد پروردگارت خیر و ثوابخیز است، اعمال صالحی است که پس از شما باقی میماند.» وقف از بارزترین مصادیق باقیات صالحات است؛ زیرا سالها و قرنها پس از واقف باقی است و برای او ثواب و خیر میفرستد. در روایتی از رسول گرامی اسلام(ص)، تعریف متفاوتی از مال را میبینیم. آن گرامیرسول(ص) میفرمایند:
مال واقعی آن است که برای آخرت خود میفرستید، نه آنچه برای وارثان خود باقی میگذارید.(2) این سخن بدان معنا است که مال واقعی و آنچه بهحق متعلق به انسان است، همان داراییها و داشتههایی است که برای او فضیلت میآفریند، نه آنچه او را برخوردار از لذایذ زودگذر دنیوی میکند و زمینه انواع رذیلتها را در درون او هموار میکند.
فزونخواهی و تکاثر مال، زیانهای دیگری نیز دارد که شاید کمترین آنها اتلاف عمر باشد. به عبارت دیگر، آنکه عمر خود را میدهد تا درهم و دینار بیندوزد، کمترین زیانی که میکند، هدر دادن عمر و ثانیههای ارزشمند آن است.
زیان بزرگتر، راه دادن فساد و تباهی به خانة روح و ایمان است. در روایات فراوانی، حب مال و ثروتاندوزی مفرط، دشمن ایمان و آخرت انسان شمرده شده است که به معنای تباهی ابدی و سیاهی جان است. از امام علی(ع) نقل است: المالُ وِبالٌ عَلی صاحِبِه الّا ما قُدِّم؛(3) «مال وبالی بر گردن صاحب آن است؛
مگر آنچه پیش فرستاده شود.» امام(ع) مال را تباهی آینده دانسته، میفرماید: آنچه امروز را تباه میکند، آینده را هم سیاه میکند.(4) از اینگونه روایات در مذمت مالاندوزی بسیار است و البته روایاتی نیز وجود دارد که نفس مالداری و زندگی آسوده را تحسین میکنند؛
از جمله روایت مشهوری که از پیامبر(ص) نقل است و در آن فرمودهاند: «نیکو است مال صالح در دست مرد صالح.»(5) این روایت را مولوی، اینگونه منظوم و ممثل کرده است:
مال را کـز بهـر دین باشی حمول
نعـم مـالٌ صالحٌ خواند آن رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است
آب اندر زیر کشتی، پُشتی است
چون که مال و ملک را از دل براند
زان سلیمان خویش جز مسکین نخواند
چیست دنیا از خدا غافل بُدن
نه قماش و خانه و فرزند و زن (6)
یعنی همچنانکه آب در بیرون کشتی، نجات کشتی است، اما در درون آن، موجب هلاکت است، مال هم تا وقتی که به درون قلب انسان نفوذ نکرده است، بهرة الهی است؛ وگرنه دام شیطانی است.
در روایت مشابهی، پیامبر گرامی اسلام(ص) غنا و مالداری را بهترین کمک به تقوا دانستهاند؛ یعنی فقر و نیاز، نه تنها لازمة تقوا نیست، بلکه بینیازی و برخورداری، تقواپیشگی را آسانتر میکند. در عبارت پیامبر گرامی(ص)، از غنا به «نعمالعون علی التقوی» یاد شده است: نعم العون علی تقوی الله الغنی؛(7) «بهترین یارِ تقوای الهی، بینیازی است.»
با وجود این، انکار نمیتوان کرد که در روایات بسیاری، مردم از زیادهخواهی و مالاندوزی نهی شدهاند و زهد و پارسایی، توصیه شده است. به عبارت دیگر، روایات دینی و فرهنگ اسلامی، در مجموع، مالاندوزی و جمعآوری ثروت فراوان را چندان توصیه نکردهاند و افراط در تجمیع مال را قبیح دانستهاند.
از طرف دیگر، انسانی چارهای جز کار و تلاش ندارد. روایاتی هم که کوشش برای کسب مال را تشویق کردهاند، اندک نیست.(8) بنابراین هم کسب مال تشویق شده است و هم بیزاری از آن! جمع میان این دو حالت، چگونه ممکن است؟
چرا مؤمنان هم به کسبوکار توصیه شدهاند و هم به کنارهگیری از مالاندوزی و جمعآوری ثروت؟ آیا راهی برای جمع این توصیههای بهظاهر متضاد وجود دارد؟
شاید، جمع آن توصیهها که به نظر ناهمگون و ناسازگار میآیند، دشوار نباشد؛ زیرا از راههای بسیاری میتوان کسب مال را وسیلهای برای تقرّب و آخرتگرایی کرد، که از آن جمله است راهکار «وقف» و مانند آن، که بهنیکی از عهدة جمع مال و مآلاندیشی برمیآیند. این راهکارها، مبنایی قرآنی و اخلاقی نیز دارند. به این شرح:
در قرآن مجید، خداوند میفرماید: مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ؛(9) یعنی: «آنچه نزد شما است، پایان میپذیرد و آنچه نزد او است، باقی است. و بر ما است که صابران را بهتر از آنچه کردهاند، پاداش دهیم.»
در این آیه خداوند میفرماید، آنچه شما به کف میآورید، دوام و بقایی ندارد. بنابراین چرا عمری را که ارزش آن بیرون از حساب است، صرف متاعی کنیم که داومی ندارد؟ آیا هیچ عاقلی، بینهایت را در پای امور محدود و حقیر میریزد؟
وقف راهی است که بینهایت را به بینهایت وصل کند. راهی است برای اینکه قیمت عمر خود را بگیریم و به اندازة آنچه دادهایم، نصیب بریم. وقف، کار و عمر انسان را ضایع نمیکند و بابت صرف عمر که ارزش بینهایت دارد، سود ابدی میدهد.
فضیلتهایی همچون وقف و انفاق، ارزش مال را تا حد ارزش عمر انسان بالا میبرد. کسی که بخشی از مال خود را نزد خدا باقی میگذارد، به ارزش والای عمر خود احترام گذاشته است. مال را از هر راهی که بیندوزیم،
هزینهای گزاف بابت آن دادهایم که همان عمر و سلامتی و فرصتهای اندک زندگی است. بابت این هزینة گزاف، هر چه به دست آوریم، زیان کردهایم؛ مگر آنکه بخشی از آن را نزد خدا به امانت بگذاریم و ایمان داشته باشیم که ما عند الله باقٍ.
به سخن دیگر، وقف راهی است برای فرار از زیان و خسران ابدی. وقف، مصداق عمل صالحی است که سورة عصر، از آن سخن میگوید و آن را موجب ایمنی انسان از خسران میشمرد: وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الإِنْسَانَ لَفِى خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ. (10)
پیام این سورة شریف آن است که انسان در زیان است، مگر آنکه به اعمال صالح روی آورد. کدام عمل صالح، عمر گرانمایة انسان را بهایی در خور میدهد؟ آن عمل، باید ارزش بقا و ابدیت داشته باشد و خداوند فرموده است که هر چه را نزد من به امانت بگذارید، تا روز جزا برای شما نگهداری میکنم. وقف، مال انسان را از خطر اتلاف میرهاند و خدا را امین آن میکند.
در سورة مریم نیز، پیام میدهد که اگر میخواهید عمر خود را تباه نکنید، و از خود چیزی باقی بگذارید، حاصل عمر و دسترنج خود را به خداوند بسپارید: و الباقیات الصالحات خیر عند ربّک ثواباً و مرداً؛(11)
«... و کارهای شایستة ماندنی، نزد پروردگارت از حیث پاداش بهتر و خوش عاقبتتر است.» آیا، یکی از بهترین راهها برای سپردن مال و جان خود به خداوند، وقف نیست؟ بدین ترتیب، آنچه به قیمت عمر(ارزشمندترین سرمایة انسان) حاصل شده است، هدر نمیرود و این شیوة مبارک، عمر آدمی را از گزند بیهودگی و اتلاف نجات میدهد.
خلاصه آنکه، مال به قیمت اتلاف عمر حاصل میآید و آنچه با چنین قیمت گزاف و هنگفتی فراهم میشود، شایسته است که جاودانه گردد و برای جاودانگی مال، راهی بهتر از وقف و انفاق وجود ندارد.
به هر روی میتوان گفت: در هر دورهای که وقف میان مردم رونق بیشتری داشته است، آن دوره ایمانیتر و مردمانش مؤمنتر بودهاند. اگر بدون ایمان و عقیده، پایههای وقف فرومیریزد، هر جا که بنای وقف افراشته بود، آشکار میشود که بنیانهای عقیدتی و ایمانی مردم نیز استوار بوده است.
وگرنه چگونه ممکن است که وقف باشد و ایمان نه؟ ایمان به آخرت باشد و وقف نه؟ یکی، لازمة دیگری است. اگر یکی از آن دو نبود، دیگری هم نخواهد بود، مگر از روی ریا و تظاهر که چندان نمیپاید و نمیگسترد.
از راه دیگری نیز میتوان رابطة وقف و ایمانگرایی واقعی را کشف کرد، و آن نوع موقوفات است. وقتی مردمی اموال خود را برای مسجد و عبادتگاه و نماز و کتابهای دینی و کوششهای فرهنگی و مانند آنها وقف کردند،
یعنی آن مردم، از ایمان و عقیده برخوردارند. از منشر نشانهشناسی، وقف به ما نشان میدهد که در قرون گذشته، پسندهای دینی مردم چگونه و چقدر و در چه مسیری بوده است.
ذکر نمونهای تاریخی – ادبی در این باره، خالی از لطف نیست. عطار نیشابوری در یکی از آثارش، نقل میکند که گبری، برای شهر خود پلی ساخت. سلطان محمود، آن گبر را خواست و به او گفت: من دوست ندارم در سرزمینم، مردم از روی پلی بگذرند که آن را گبران ساختهاند. بهای این پل را از من بستان و به من واگذارش کن. گبر گفت:
من این پل را برای خدا ساختهام و وقف مردم کردهام. اگر مرا با شمشیر قطعهقطعه هم کنی، آن را نمیفروشم. پادشاه گبر را به زندان افکند. پس از مدتی گبر، به تنگ آمد و برای شاه پیغام فرستاد:
یکی استاد با خود بر گرامی که این پل را کند قیمت تمامی
از این دلشاد شد شاه زمانه سوی پل گشت با خلقی روانه
چو شاه آنجا رسید و خلق بسیار بر آن پل ایستاد آن گبر هشیار
زبان بگشاد و آنگه گفت: «ای شاه تو اکنون قیمت این پل زمن خواه!
هلاک خود بدین سر پل کنم ساز جواب تو بدان سر پل دهم باز
ببین اینک بها، ای شاه عالی!» بگفت این و در آب افتاد حالی
چو در آب اوفکند او خویشتن را ربودش آب و جان درباخت و تن را
تن و جان باخت و دل از دین نپرداخت چو آن بودش غرض، با این نپرداخت
در آب افکند خویش آتشپرستی که تا در دین وی ناید شکستی
چو گبری بیش دارد از تو این سوز مسلمانی پس از گبری بیاموز (12)
بدین ترتیب، گبر ایمان خود را نفروخت و آنچه را که وقف کرده بود، برای آخرتش خود نگه داشت.
وقف برای جامعهشناسان نیز، ترازویی است برای سنجش ایمان دینی جامعه و تقوای آحاد آن. شهر یا کشوری که در آن بازار وقف گرم است و در هر کوی و برزنش، نشانی از آن است، به صدزبان تعلقات دینی و اخروی خود را فریاد میزند.
بنابراین اگر کسی وارد شهری شد و در هر جای آن، موقوفهای عامالمنفعه یافت، درمییابد که به میان مردمی دیندار و دینباور و آخرتگرا آمده و تفضلات الهی در نوعدوستی شهروندان تجلی کرده است.
2. امید به آینده و اعتماد به فضل الهی
مردمی که به آیندة خود امیدی ندارند و سر در لاک نومیدی فروبردهاند، چندان به وقف و هر چه از جنس نوعدوستی است، نمیپردازند. خوشبینی به آینده و امیدواری به تفضلات الهی، نشانههایی دارد که از آن میان، وقف است.
وقف، به زبان گویا و با صدای بلند میگوید: جز امیدواران به فضل خداوند و جز مردان و زنانی که گرفتار افسردگی و بدبینی به آینده نشدهاند، به سوی من نمیآیند. باری؛ وقف، نشانة خوشبینی به آینده و امیدواری به قدرت و حکمت الهی است. آن که آینده را تاریک و دست خدا را بسته (13)میداند،
هرگز برای آخرت خود سرمایهگذاری نمیکند و چنان غرق اکنون و روزمرّگی است که آینده را نمیبیند و به آن وقعی نمیگذارد. زندگی و زمان حاضر، چنان جاذبهای دارد که خداوند در قرآن کریم، برای آنکه مردم را از آن بیرون آورد تا آیندهنگر و مآلاندیش شوند، صحنة قیامت را برای آنان بهدقت به تصویر میکشد و میگوید:
إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَ إِذَا المَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ وَ إِذَا السَّمَاءُ کُشِطَتْ وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ؛(14)
«آنگاه که خورشید به هم درپیچد و آنگه که ستارگان همىتیره شوند و آنگاه که کوهها به رفتار آیند، وقتى شتران ماده وانهاده شوند و آنگه که وحوش را همىگرد آرند، دریاها آنگه که جوشان گردند و آنگاه که جانها به هم درپیوندند پرسند چو زان دخترک زنده بهگور، به کدامین گناه کشته شده است و آنگاه که نامهها ز هم بگشایند و آنگاه که آسمان ز جا کنده شود .
و آنگه که جحیم را برافروزانند و آنگه که بهشت را فرا پیش آرند، هر نفس بداند چه فراهم دیده.» (15)سخن در آیة 14 است که میفرماید: در چنان روزی هر کس خواهد دانست که چه فراهم آورده است. از این دست آیات، در قرآن، بهویژه در بخش مکی آن، فراوان است و همة آنها، به انسان گوشزد میکند که فردا را هم ببین و خود را فراتر از امروز بدان و مطمئن باش که:
مرد آخربین مبارکبندهای است (16)
اگر در مطالعات تاریخی، به این نتیجه رسیدیم که مردم دورهای از ادوار گذشته، بیش از سایر دورهها اهل وقف و انفاق بودند، میتوان مطمئن شد که مردم آن دوره، دچار بیماری نومیدی و پوچی نبودند و نگاهی خوش و امیدوارانه به آینده داشتهاند. از این رو وقف، چشماندازی است که میتوان ادوار تاریخی ملتی را رصد کرد و ویژگیهای جامعهشناختی آن را برشمرد.
همچنین گفتنی است که انسان، تا آنگاه که آیندة خویش را تأمین نبیند، اموال خود را وقف نمیکند. از این رو وقف را باید از نشانههای تأمین اجتماعی نیز دانست. به سخن دیگر، وقت، نشانة آسودگی خیال مردم دربارة آینده است .
و این آسودگی خیال برای آینده، خود نشانة وجود و حضور مدیریتهای خردمند در ادارة امور کشور و مردم است. بر این پایه، از چشمانداز وقف میتوان دریافت که مردم کدام دورة تاریخی، بیشتر احساس خوشبختی و آسودگی میکردند. دربارة رابطة وقف و رونق اقتصادی بهزودی سخن خواهیم گفت.
3. سنجة اخلاق و ترازوی نوعدوستی
که بدون آنها، چیزی جز شعار و ریاکاری باقی نمیماند. اگر مردمی شعار نوعدوستی سردادند، اما عملا جز به خویش و منافع خویش نیندیشیدند، نشانههای اخلاق در رفتار و کردار آنان ظاهر نمیشود. نشانهها به ما میگویند کدام ملت و مردم، بهحق اخلاقی و فضیلتگرا بودند.
و کدام مردم و گروههایی جز شعار و تظاهر هیچ نداشتند. از میان نشانههای اخلاق و نوعدوستی، وقف است. وقف، سند اخلاقمندی و انساندوستی جوامع بشری است. اگر بود، اخلاق و آدمیت نیز بوده است و اگر نبود، اخلاق و آدمیت در غیبت به سر میبرده است.
بدین رو وقف را باید، از نشانههای اخلاقمندی واقعی دانست و با آن بر مدعیان اخلاق، احتجاج کرد؛ یعنی گفت: اگر شما به اخلاق و نوعدوستی و خداپرستی پایبندید، چرا وقف و انفاق در میان شما، چنین نحیف و لاغر است؟ چنانکه خداوند متعال در سورة جمعه، از اهل کتاب میپرسد: اگر شما را ایمان است و خدا را دوست دارید، چرا از مرگ میگریزید؟(17)
از این پرسش رازگشا، برمیآید که ادعای دوستی خداوند، بدون نشانههای آن پذیرفته نیست و نشانة اولیای خدا بودن، نهراسیدن از مرگ و بلکه تمنای آن است. نیز یکی از نشانههای اخلاقمندی و فضیلتداری انسان، انفاق است، و وقف از بارزترین و کاراترین مصادیق انفاق در راه خدا است.
4. علمگرایی
وقف از دو راه با علم و علمگرایی ارتباط مییابد:
4-1. موقوفات خاص؛
نوع و جنس بسیاری از موقوفات در ایران یا هر کشور دیگری، نشان از علایق و گرایشهای مردم آن کشور دارد. بنابراین از راه موقوفات، میتوان دریافت که مردم کشورها یا شهرها و یا مناطق گوناگون، چه چیزهایی را برای زیست دینی و مدنی خود مهم میشمردند.
در ایران، بیشترین موقوفات، مربوط به مراکزی دینی(مانند مساجد و حسینیهها و آستان قدس رضوی و امامزادگان) است. پس از آن، نوبت به مراکزی علمی و کالاهای فرهنگی(مانند کتاب) میرسد که بیشترین موقوفات را دارد. وقفهای عامالمنفعه، مانند پلها، آبنبارها، کاروانسراها و بیمارستانها در مرتبة سوم است. (18)
بخش عظیمی از مراکز علمی و پژوهشی، کالاهای فرهنگی و مدارس بزرگ جهان اسلام، در گذشته و اکنون، وقفهای عام و خاص است. به سخن دیگر، اگر پشتیبانی و حمایت بیدریغ وقف نبود، کاروان علم در ایران و جهان اسلام منازل چندانی را طی نمیکرد.
و شاید از ایستگاه نخستین خود نیز فراتر نمیرفت. کتابخانههای غنی و مدارس بزرگ با امکانات فراوان و حقوق مکفی برای مدرسان و شهریه برای محصلان، از حسنات وقف بوده است که مسلمانان را هماره در راه دانشوری مدد رسانده است.(19)
هنوز و همچنان نیز، وقف از بزرگترین حامیان دانش دینی و علوم جدید در ایران است. نمونه را، چندین دائره المعارف اسلامی و کتابخانة بزرگ و مرکزی در ایران بر کاکل وقف میچرخد و جز این راهی برای راهاندازی و مدیریت مالی آنها نبود. (20)
نمونة تاریخی کمکهای حیاتی وقف به علم و پیشرفت دانشهای دینی در ایران و جهان اسلام، مدارس نظامیه در دوران سلاجقه است که بیتردید اثر مهمی بر پیشرفت علمی مسلمانان نهاد. بسیاری از نامداران تاریخ ایران و اسلام، همچون سعدی(21) و غزالی، شاگردان این مدارس بودند.(22)
به هر روی، مطالعة وقف و وقفیات، نشانههای بسیاری را پیش روی ما مینهد که به مدد آنها میتوان میزان دانشگرایی و علمدوستی مسلمانان را در ادوار مختلف تاریخی تخمین زد.
4-2. واقفان؛
وقف از راه دیگری نیز وضعیت دانش و دانشوری را در جهان اسلام، آشکار میکند و آن شمار شخصیتهای حقوقی و حقیقی واقفان است. وقف، در ایران تنها یک عمل عبادی نبوده است؛ بلکه نوعی فعالیت علمی نیز به شمار میآمده است.
وقف و وقفگرایی، نیاز به معرفت علمی و هشیاری داشته است. بدین رو وقف در اندیشة بسیاری از مردم عادی نمیگنجد. مردم عوام، کمتر به وقف اهتمام ورزیدهاند و مطابق آنچه از وقفنامهها برمیآید، اکثر واقفان یا کثیری از آنان، از قبیلة دانشمندان یا دانشدوستان بودهاند.
به همین دلیل است که تناسب آشکاری میان اهتمام به وقف با میزان دانشوری و فرزانگی جامعه وجود دارد؛ همچنانکه تناسب روشنی میان وقف و وضعیت اقتصادی مردم به چشم میخورد.
نگاهی گذرا به وقفنامهها و شخصیتهای حقیقی و حقوقی واقفان، بهخوبی نشان میدهد که وقف از جنس فعالیتهای اهل علم یا دوستداران علم یا آشنایان با علوم و اهمیت آن بوده است. از هر ده واقف، بیش از نیمی از آنان، یا دانشمند است یا دانشدوست یا دانشپرور.
برای نمونه، خواجه نظام الملک طوسی را باید در نظر آورد که از فرزانگان جهان اسلام نیز به شمار میآمد و نیز میتوان به اسامی واقفان کتاب در کتابخانههای بزرگ ایران، مانند کتابخانة آستان قدس رضوی و کتابخانة دانشگاه تهران و کتاخانة آیت الله مرعشی نجفی در قم اشاره کرد. (23)
5. رونق اقتصادی
رابطة تلازمی وقف با رونق اقتصادی، بدیهی است؛ اما نه به این معنا که وقف فقط در دوران شکوفایی اقتصادی بوده است و بس. سرچشمة وقف، اعتقاد به خدا و آخرت، و نوعدوستی در میان انسانها است و رونق اقتصادی، فقط بر حجم و میزان آن میافزاید. بنابراین میتوان، گسترش کمّی و کیفی وقف را از نشانههای شکوفایی اقتصادی شمرد.
اقتصاد از دو جهت، با وقف ارتباط میگیرد: نخست اینکه در غیبت تأمین اجتماعی، توش و توانی برای وقفهای آنچنانی نیست و کسی که از عهدة هزینههای زندگی خود برنمیآید، حتی اگر بخواهد، قادر به حضور در این عرصه نیست.
بنابراین هر جا و هر زمان که اقتصاد عمومی کشوری روزگار خوشی داشته باشد، مردم توان بیشتری برای وقف اموال خود دارند. از این رو، دورههای طلایی وقف را میتوان دورههای شکوفایی اقتصادی هم دانست و یکی را دلیل دیگری شمرد؛ همچنانکه کسادی اقتصاد، کسادی وقف را هم در پی دارد.
اقتصاد از راه دیگری نیز بر وقف اثر میگذارد و آن، تأثیر در انگیزهها است. به سخن دیگر، افزون بر آنکه توانمندی مردم برای وقف، موقف به رونق اقتصادی است، انگیزهمندی آنان نیز زیر نفوذ همین عامل است. مردمی که با فقر دستوپنجه نرم میکنند،
نه تنها قادر به انفاقهای خرد و کلان نیستند، انگیزهای هم برای امور معنوی ندارند. از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده است که معاد، بر دوش معاش است: منْ لامعاشَ لَهُ لا معادَ لَهُ؛(24) «آنکه معاش ندارد، معاد هم ندارد.»
پیام و مفاد این سخن شگفت، آن است که تنگدستی و ناداری، انسان را از معاد و معنویت نیز غافل میکند. در کتاب شریف خصال نیز آمده است: کادَ الفقرُ ان یکون کفراً؛(25)
«نزدیک است که فقر به کفر بینجامد.» همچنین از ایشان روایت شده است که در دعای خویش میگفت: خدایا، از کفر و فقر به تو پناه میبرم. مردی پرسید: آیا کفر و فقر را کنار هم میگذاری؟ فرمود: آری. (26)
مراد از کفر در این آیات، کفر اعتقادی نیست؛ بلکه مقصود کفر عملی است؛ زیرا آنچه از فقر میزاید لزوما انکار خداوند نیست؛ بلکه گاه فقر و نداری، چنان انسان را به تنگ میآورد که او را از تکالیف دینیاش غافل میکند و به راهی دیگر میبرد؛(27) چنانکه امام علی(ع) میفرماید: فقر، انسان را فراموشکار میکند.(28)
زیر خیمة فقر، خبری از معنویت و خداگرایی نیست و وقف نیز در دامن معنویت میروید و میبالد. بدین رو مردمی که گرفتار معیشتهای تنگاند، چندان پروای خدا و آخرت ندارند تا برای روز جزای خود کاری کنند.
ابوالفتوح رازی در تفسیر آیة یازدهم سورة جمعه مینویسد: سالی در مدینه قحطی بود. در یکی از جمعههای آن سال، پیامبر گرامی(ص) خطبة جمعه میخواند که ناگهان از بازار مدینه بانگ کاروانی که از شهرهای دور آمده بود، به گوشها رسید. جز اندکی، همه نماز را رها کردند و به بازار رفتند تا از کاروان نورسیده، مایحتاج خود را خریداری کنند. (29)
عطار نیشابوری، این حالت را در ضمن حکایتی شیرین، بهنیکی بازگفته است:
کسی از اهل دلی پرسید: اسم اعظم خدا چیست؟ گفت: اسم اعظم خداوند «نان» است. پرسید: چگونه ممکن است نام مِهین خدا نان باشد؛ حال آنکه او را اسمای حسنا است و بهترین نامها برای او است؟ مرد عارف گفت: در روزگاری که قحطی به نیشابور آمده بود،
چهل روز در شهر گشتم و هیچ اثری از دین و نماز ندیدیم. نه بانگ اذان به گوشم رسید و نه درب مسجدی را باز دیدم. پس یقین کردم که نام اعظم خدا نان است که چون باشد، ایمان و تقوا هست و اگر نباشد، اثری از دین و آیین نباشد.
نه شنودم هیچجا بانگ نماز نه دری بر هیچ مسجد بود باز پس بدانستم که نان، نام مهین است نقطة جمعیت و بنیاد دین است (30)
زیباتر و گویاتر از همه رسول خدا(ص) دربارة تأثیر فقر بر اخلاق و معنویت سخن گفته است. آن وجود گرامی، در مناجاتی، به آستان ربوبی عرض میکند که خدایا، نان را برای ما فراوان گردان و میان ما و نان جدایی میفکن، که اگر نان نباشد، نه روزه میگیریم و نه نماز میگزاریم و نه واجباتت را به جای میآوریم:
اللهمّ بارِک لنا فی الخُبز و لا تُفَرِّقْ بیننا و بینَه فلولا الخبزُ ما صلّینا و لا صُمْنا و لا ادَّینا فرائضَ ربّنا.(31) نیز در عبارتی کوتاه و گویا فرموده است: لولا الخُبز لما عُبدَ الله؛(32) «اگر نان نباشد، کسی خدا را نمیپرستد.»
شاید از همین رو است که اهل معرفت گفتهاند در روزگاری که فقر و تنگدستی بر مردم هجوم آورده است، چندان نباید انتظار دینداری از مردم داشت و تا میتوان باید بر آنان آسان گرفت و مدارا کرد.
بنابراین فقر، هم از آن رو که توان مادی انسان را صفر میکند و هم از آن رو که انگیزههای معنوی را در دل انسان میکُشد، دشمن وقف است. بر این پایه، هر گاه که وقف رونق گرفت، میتوان اطمینان یافت که اقتصاد شکفته است و سفرة مردم خالی از آب و نان نبوده است.
6. آزمون تعهد دینی و پایبندی به قانون
وقف و شیوة نگهداری از موقوفات، از آزمونهای مهم تاریخی برای مردمی است که ادعای تعهد و انضبلط اجتماعی دارند. اگر حرمت موقوفات و مفاد وقفنامهها همانگونه که ثبت و وصیت شده است، مراعات نگردد،
پرده از بیمبالاتی و هرج و مرج اجتماعی برمیدارد. بدین رو سرنوشت وقف، همسان سرنوشت مردم است و به مثابة آزمون بزرگ ملتها، آیینهوار در مقابل آنها میایستد و ماهیتشان نمایان میکند.
در برخی ادوار تاریخی، حفظ و نگهداری از وقفیات، کارنامهای اسفبار دارد و از همین رهگذر میتوان دریافت که در آن دوران، کشور دچار هرچ و مرج بوده است و قانون عرف و شرع به محاق رفته است. مثلا بنایی که برای اهل عبادت وقف شده است، به خدمت بازاریان درآمده است یا محلی که برای محصلان بوده است،
عبادتگاه شده است یا پولی که باید صرف کتاب و کتابخانه میشده است، برای لشکریان هزینه کردهاند. لاابالیگری در مصرف وقف، نشانة بیقانونی و استبداد کور است و نیز حاکی سرنوست کشوری که مردمش پارسایی را رها کردهاند و شرعیات را وقعی نمینهند. چنین وضعیت ناروایی است که حافظ را وادشته است که بگوید:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
این فتوا را کسی داده است که در حال هشیاری نبوده است؛ وگرنه برخورداری از اوقاف را بر خود حرامتر از شراب نمیشمرد. او میدید که در جامعة دینی آن روز شیراز، کسانی از اوقاف برخوردارند که کمترین سزاواری را دارند و بدین رو از زبان فقیهی ناهشیار، فتوا میدهد که این پختهخواریها از شرابخواری نیز ناموجهتر و حرامتر است. به نوشتة یکی از شارحان حافظ:
لطف طنز بیت در این است که فقیه مدرسه مست بوده، سپس در عین مستی فتوا داده و چون گفتهاند «مستی و راستی» پس فتوای او راست و درست هم هست که همانا در مصرع بعد بیان شده است: می خوردن از خوردن مال وقف بهتر است. در عین حال به گناه دیگر خود که استفادة [نامشروع] از مال وقف باشد، اعتراف یا اشارة ضمنی کرده است.(33)
اعتراض حافظ، نه بر وقف است و نه بر بهرهوری از آن. او به استفادههای ناروا و ریاکارانه از وقف خرده میگیرد. در دیوانش یکبار نیز به خود میبالد که به اندازة درمی از مال وقفی در اموال او نیست:
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همیکند کرمی
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی
بیا که خرقه من گرچه رهن میکدههاست
ز مال وقف نبینی به نام من درمی
او بر خود میبالد و این را از افتخارات خود میداند که به اندازة یک درهم در اموال او، مال وقفی یافت نمیشود. زیرا استفاده از وقف را چنان خطیر و ظریف میداند که پرهیز از آن مهمتر از پرهیز از دادن خرقه به میکدهها است. رهن خرقه در میکده، یعنی گروگانی ایمان در دست کفر. او میگوید من اگر مرتکب چنین گناهی هم بشوم، بهتر است تا به ناروا دست به سوی مالی برم که مستحق آن نیستم.
در «آسیبشناسی وقف» باید به این نکته توجه بلیغ شود و اعتراضهایی مانند نهیبهای حافظ را جدی گرفت؛ زیرا استفادههای نابجا و ناروا از این موهبت(وقف) موجب میگردد که اندکاندک انگیزههای مؤمنان نیز در امر وقف، کاستی گیرد و آن رونق شایسته و بایستة وقف رو به سردی گذارد. در واقع سخنان و هشدار کسانی مانند حافظ، هم ترغیب بیشتر واقفان است و هم ترهیب وقفخواران بیمبالات.
همة انتقاد آنان به نوع مصرف وقف است و اینکه نباید آن را نابجا و در غیر محل آن مصرف کرد. مثلا سعدی میگوید:
آن را که سیرتی خوش و سرّی است با خدای
بی نان وقف و لقمه دریوزه، زاهد است (34)
یعنی تا ضرورت ایجاب نکرده است، نباید دست به سوی لقمة وقفی دراز کرد، وگرنه خلاف تقوا و زهد است. پس زاهد کسی است که از لقمة وقفی هم کناره میگیرد؛ اگرچه مستحق آن باشد. به قول عطار نیشابوری:
مخور جز بر ضرورت لقمة وقف
صفا هرگز نیارد لقمة وقف (35)
عطار به خود میبالد که هرگز عیال موقوفات نبوده است و این پرهیز را چنان مهم و ارزشمند میداند که گویی دین یعنی همین.
بود مردار مال وقف، پیشم بود این مرتبه آیین و کیشم
این سخن به این معنا است که کسی که نیازی به بهرهوری از اوقاف ندارد، نباید از آن بهره گیرد و اگر ناپرهیزگارانه لقمة وقفی در دهان گذاشت، جانش را تیره و تباه کرده است.
بسیاری از اعتراضها به موقوفهخواری و زندگی وقفی در ادبیات کهن ما، بازگوی همین آسیبها است. در ادب فارسی، اعتراضات معناداری به کیفیت مصرف اوقاف شده است که هشداردهنده و تأملانگیز است.
اعتراض به سوء استفادههای تاریخی از موقوفات،نوعی اعتراض به بیتقوایی و بیمبالاتی و ریاکاری گروهی از حاکمان و دینبازان نیز بوده است. مثلا سعدی در گلستان نقل میکند که از عالمی پرسیدند که نظرت دربارة نان وقفی چیست؟ در پاسخ گفته است:
اگر آن نان را برای آن میستانند که معاششان مختل نگردد و به عبادت خدا مشغول باشند، حلال است؛ اما اگر خدا را عبادت میکنند که به آنان نان وقفی دهند، حرام است. عین عبارات سعدی اینگونه است:
یکی از علمای راسخ را پرسیدند: چه گویی در نان وقف؟ گفت: اگر نان از بهر جمعیت خاطر ستانند، حلال است، و اگر جمع[= گوشه عبادت] از بهر نان می نشینند حرام. (36)
نان از برای کنج عبادت گرفتهاند
صاحبدلان، نه کنج عبادت برای نان
در واقع سعدی، مصرفکنندگان وقف را به دو دسته تقسیم کرده است:
1. آنان که از وقف استفاده میکنند تا توان و فرصت عبادت خدا را داشته باشند(صاحبدلان).
2. آنان که خدا را عبادت میکنند تا به آنان نان و آب و زندگی وقفی دهند(ریاکاران).
اولی را حلال و دومی را حرام میداند.
در اسرارالتوحید هم میخوانیم:
آوردهاند که در آن وقت که شیخ ما ـ قدّس الله روحه العزیز ـ به نیشابور بود، استاد ِ امام بُلقاسم قشیری را ـ قدّس الله روحه العزیز ـ پیغام داد که میشنویم که در اوقاف تصرّف میکنی.
می باید که نیز[= دیگر] تصرّف نکنی. استادِ امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ما است، در دل ما نیست. شیخ ما جواب باز فرستاد که ما را میباید که دست شما چون دل شما باشد. (37)
معنای این سخن آن است که با مال وقفی باید در نهایت احتیاط و تقوا رفتار کرد و مبالات بسیار داشت و تا میتوان باید از وابستگی به آن پرهیز کرد؛ چنانکه هیچ تعلق خاطر و میل قلبی به آن نباشد.
مجذوب تبریزی در دیوانش، بیتی دارد که مضمون آن، گویا چنین باشد: اگر مالی را وقف جایی کردند و از آن مال، بیش از آنکه مواظبت شود، استفاده گردد،
بهتر آن بود که آن مال را وقف میخانهها میکردند؛ زیرا اگر از موقوفهای آنگونه که میبایست، نگهداری نشود و در راه خیر به کار گرفته نشود، نشانة بیتقوایی است و بیتقوایان در میخانه بیش از مسجد و خانقاهاند:
خانقاهی که به خرجش نکند دخل وفا
صرفهّ وقف در آن است که میخانه شود
یعنی خانقاهی که خرج آن بیش از درآمدهای وقفی آن است، جایگاه بیتقوایان است و اگر قرار است وقف در چنین مکانهایی مصرف شود، میکدهها ترجیح دارند.
صائب تبریزی هم از بیمبالاتی در حفظ موقوفات در روزگار خودش خبر میدهد و رندانه این بیمبالاتی را دلیلی میآورد برای آنکه خود را وقف معشوق کند تا زودتر خراب و مست شود:
چون هرچه وقف گشت بهزودی شود خراب
کردیم وقف عشق تو ملک وجود خویش (38)
شاعر دیگری نیز گفته است:
به خیر خلق مرا گشته دل دو صد پاره
گلیم وقف بلی زود می شود پاره (39)
از ابیاتی که پیشتر یادآوری شد و مشابه آنها چنین برمیآید که در قرون گذشته، گاهی در حفظ و نگهداری موقوفات اهتمام لایق و شایستهای نمیشده و پارهای از موقوفات رو به فرسودگی میگذاشتند. بنابراین، همین را هم میتوان نشانهای از آشفتگی اوضاع و بیتوجهی مردم و حاکمان در آن روزگاران به اموال وقفی قلمداد کرد.
نجمالدین رازی در مرصاد العباد، ضمن تحسین وقف و شمردن فضایل آن، توصیههای جالب و مهمی را نیز میافزاید که نشانگر دغدغههای مردم و مشکلات وقف در آن روزگاران است:
«یکی از سعادتهای ملوک آن است که در احیای خیرات و مبرات و میراث و اوقاف دیگران بکوشد که به مثقال ذره، سعی در تغییر و تبدیل آنها نشود و از رایزنان بد سیرت فاسد عقیدت تغییر این معنی قبول نکنند...
زینهار در حضرت پادشاه اگر زاهدی یا جاهلی یا عالم فاسقی مداهنه کنند و رخصت دهد که مال خیرات و اوقاف در قسم دیگری صرف میشاید کرد یا به لشکر توان داد یا به عمارت پلی یا رباطی یا ثغری یا سدی توان کرد.
، حاشا و کلا بدان مغرور نشود و این، هیچ روا نبود الا بر مصرفی که صاحبان خیرات و اوقاف و مبرات معین نمودهاند...
و دیگر آنکه بر پادشاه واجب است بر اوقاف و میراث و خیرات و مبرات امینی صاحب دیانت مشفق منصف که اهل آن کار باشد بگمارد تا در عمارت اقاف کوشد و دست ظالمان و مستأکله را از تعدی و تجاوز کوتاه نماید و حق به مستحق رساند...
وقتی این ضعیف در شام شنیدم که ملک صلاحالدین ایوبی عادت داشت که چون شهری گرفتی در آنجا بنای خیر کردی. چون دیار مصر گرفت با قاضی فاضل که وزیر بود گفت: میخواهم که در مصر خانقاهی بسازم. قاضی گفت:
من میخواهم در دیار مصر، ملک اسلام هزار بقعهة خیر بنا کند! گفت: چگونه میسر شود؟ گفت: در دیار مصر، هزار بقعة خیر، بیش بنا کردهاند و خللی عظیم بر آن خیرات و مبرات راه یافته است.
اگر ملک اسلام بفرماید تا آن خیرات و اوقاف به عمارت و صلاح آورند و از تصرف مستأکلهها بیرون کنند و به امینی عالم متدین مشفق بسپارند تا به مصرف برساند ثواب آن جمله در دیوان ملک باشد و چنان بود که آن خیرات را ملک بنا نموده است. بفرمود تا چنان کردند؛ تقبل الله و شکر الله سعیه.» (40)
غزالی، رعایت شرایط وقف و استفاده از موقوفات را مانند مراعات شروط نماز واجب میداند:
«از جملة آنچه حرام محض باشد، آن است که از اوقاف خورند نه بر وفق شرط واقف. پس آن کس که به تفقه اشتغال ندارد، آنچه از مدارس میگیرد حرام است و آن کس که مرتکب معصیتی میشود که بدان سبب شهادت وی را نپذیرند،.
آنچه را به اسم صوفیه - از وقف یا جز آن – ستاند، حرام است، و ما مداخل شبهات و حلال و حرام را در کتابی مفرد از کتب احیاء علومالدین یاد کردهایم؛ پس بر توست که آن را طلب کنی، چون معرفت حلال و طلب آن - مثل نمازهای پنجگانه - بر هر مسلمان فرض است.» (41)
پی نوشت ها :
1. سورة شوری، آیه 36
2 . منتخب میزان الحکمه، ص568.
3 . عیون الحکم و المواعظ، ح1493.
4 . غررالحکم، ح1427.
5 . نعم المال الصالح للرجل الصالح. (ر.ک: فروزانفر، احادیث مثنوی، انتشارات دانشگاه، ص11)
6 . مثنوی، دفتر اول.
7 . همان.
8 . ر.ک: کنز العمال، ح10516.
9 . سورة نحل، آیة 96.
10 . سورة عصر.
11 . سوره مریم، آیه 76.
12 . فریدالدین عطار، الهینامه، چاپ فؤاد روحانی، انتشارات زوار، چاپ چهارم، 1364 ه . ش، ص 77.
13 . وَ قَالَتِ الْیهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَ لَیزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَاداً وَ اللَّهُ لَایُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (سورة مائده، آیة 65)
14 . سورة تکویر، آیة 14- 1.
15 . ترجمة محمدمهدی فولاوند.
16 . مولوی، مثنوی معنوی.
17 . سورة جمعه، آیة 6: قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُواْ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ.
18 . برای نمونه، ناصرخسرو در سفرنامة خود، از وقف چشمه و بیمارستان در کشورهای اسلامی سخن میگوید: «چون از شهر به سوی جنوب، نیم فرسنگی بروند و به نشیبی فرو روند، چشمة آب از سنگ بیرون میآید، آن را عین سلوان گویند. عمارات بسیار بر سر آن چشمه کردهاند و آب آن به دیهی میرود و آنجا عمارات بسیار کردهاند و بستانها ساخته و گویند هر که بدان آب سر و تن بشوید، رنجها و بیماریهای مزمن از او زایل شود و بر آن چشمه وقفها بسیار کردهاند. و بیتالمقدس را بیمارستانی نیک است و وقف بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف، مرسوم ستانند.» سفرنامة ناصرخسرو، تصحیح دکتر دبیر سیاقی، ص 37.
19 . عبدالجلیل قزوینی در کتاب النقض، به تصحیح مرحوم محدث ارموی، چاپ دانشگاه تهران، شمار بسیاری از کتابخانهها و مراکز علمی شیعه را که تکیه بر درآمدهای وقفی داشتهاند، نام برده است. نیز برای نمونه ر.ک: تاریخ فرهنگ اصفهان، دانشگاه، 1355، ص132؛ محمدمهدی بن محمدرضا الاصفهانی: نصف جهان فی تعریف الاصفهان، به تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده، تهران، امیرکبیر، 1368، ص69؛ محمدتقی دانشپژوه، فهرست نسخههای خطی کتابخانه موزه ایران باستان، مقالهای در نشریه نسخههای خطی، جلد دوم (تهران: دانشگاه تهران، 1340)، ص 218ـ217؛ محمدخلیل مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، به تصحیح و اهتمام عباس اقبال، تهران، ب.ن، 1328؛ عبدالحسین سپنتا، تاریخچه اوقاف اصفهان، اوقاف، 1346؛ مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، انتشارات علمی.
20 . فقط در یکی از کتابخانههای وقفی قاهره در عصر فاطمیون 2200 نسخة خطی، فقط از کتاب تاریخ طبری وجود داشت که یکی از آنها به خط مولف بود!
21 . سعدی در بوستان میگوید: «مرا از نظامیه ادرار بود» یعنی برای من از مدرسة نظامیه، ماهانه حقوقی میرسید که با آن زندگیام را اداره میکردم. حافظ نیز در مصراع «وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبیذ» اشاره به همین کمکهای مالی میکند.
22 . برای آشنایی بیشتر با مدارس نظامیه و شیوة مدیریت علمی و مالی آن، ر.ک: جلال الدین همایی، غزالینامه، کتابفروشی فروغی، بیجا، بیتا، ص 131 به بعد.
23 . برای تحقیق بیشتر ر.ک: ابوسعید احمد بن سلمان، مقدمهای بر فرهنگ وقف، انتشارات سازمان اوقاف.
24 . سیوطی، الجامع الصغیر، ج2، ص183.
25 . صدوق، خصال، ج1، ص12.
26 . کنز العمال، ج6، ص493، ح16687: اللهم انی اعوذ بک من الکفر و الفقر. فقال رجل: ایعدلان؟ قال: نعم.
27 . سعدی در ابتدای گلستان میگوید: اغلب تهیدستان، دامن عصمت به معصیت میآلایند و گرسنگان نان میربایند.
28 . ر.ک: الحیاه، ج4، ص286.
29 . تفسیر ابوالفتوح رازی، ج11، ص158؛ تفسیر طبری، ج28، ص103.
30 . عطار نیشابوری، مصیبتنامه، ص419.
31 . کلینی، کافی، ج 5، کتاب المعیشه؛ حکیمی، الحیاه، ج6، ص122.
32 . میدانی، مجمع الامثال، ج2، ص258.
33 . بهاءالدین خرمشاهی، حافظنامه، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ج1، ص276.
34 . گلستان.
35 . عطار، دیوان.
36 . کلیات سعدی، تصحیح فروغی، انتشارات امیر کبیر، ص91.
37 . محمدبن منور، اسرارالتوحید، تصحیح شفیعی کدکنی، انتشارات آگاه.
38 . دیوان صائب.
39 . هادی رنجی.
40 . نجمالدین رازی، مرصادالعباد، چاپ شمس العرفا، ص 264 - 263.
41 . ر.ک: زرین کوب، با کاروان اندیشه، امیرکبیر، چاپ دوم، ص 163.
منبع:
فصلنامه وقف میراث جاویدان ش 74
* این مقاله در تاریخ 1402/10/25 بروز رسانی شده است
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}